مریم میردیلمی؛ محمد رحیمی؛ شیما نیکو؛ علیاکبر دماوندی
دوره 27، شماره 1 ، فروردین 1399، ، صفحه 58-74
چکیده
در چهار دهه گذشته تغییرات کاربری اراضی در ایران بهعنوان یک عامل انسانی بیابانزایی با سرعت فزاینده به وقوع پیوسته و منجر به تشدید روند تخریب اراضی در انواع کاربریها گردیده است. در این پژوهش با توجه به دامنه گسترده این تغییرات، از فنآوری سنجشازدور در ارزیابی تغییرات کاربری اراضی و پوشش گیاهی در دشت دامغان استفاده شد. اراضی ...
بیشتر
در چهار دهه گذشته تغییرات کاربری اراضی در ایران بهعنوان یک عامل انسانی بیابانزایی با سرعت فزاینده به وقوع پیوسته و منجر به تشدید روند تخریب اراضی در انواع کاربریها گردیده است. در این پژوهش با توجه به دامنه گسترده این تغییرات، از فنآوری سنجشازدور در ارزیابی تغییرات کاربری اراضی و پوشش گیاهی در دشت دامغان استفاده شد. اراضی منطقه با روش طبقهبندی نظارتشده به سه کلاس با کاربری اراضی بایر، اراضی دارای پوشش گیاهی (کشاورزی و مرتعی) و شهری تقسیم گردید و تغییرات کاربریها در طی چهار دوره زمانی با یکدیگر مقایسه شدند. نتایج حاکی از وجود روند افزایشی 184 و07/1 درصدی به ترتیب در سطح کاربریهای اراضی شهری و بایر و کاهش 7/15 درصدی در کاربری اراضی دارای پوشش گیاهی (کشاورزی و مرتعی) بوده است. با بهرهگیری از شاخص نرمال شده اختلاف پوشش گیاهی NDVI نیز نتایج حاصل از کلاسهبندی پوشش گیاهی منطقه بدینصورت بود که کلاس یک (شاخص کوچکتر از صفر)، از 2/93 به 5/99 درصد افزایش، کلاس دو (شاخص بین 0 تا 2/0)، از6/5 به 38/0 درصد، کلاس سه (شاخص بین 2/ 0تا 5/0)، از 1/1 به 01/0 درصد و کلاس چهار (شاخص بین 5/ 0تا 1) از 03/0 درصد به صفر کاهشیافته است که حاکی از صحت یافتههای حاصل از بررسی تغییرات کاربری بوده و هر دو مؤید افزایش اراضی بایر و کاهش پوشش گیاهی میباشند. همچنین با بهرهگیری از شاخصهای اقلیمی مدل ایرانی ارزیابی پتانسیل بیابانزایی نتایج حاصل از محاسبات 17 ساله در طی دوره آماری 1376 تا 1392 نشاندهندهی روند کاهشی بیابانزایی در سه کلاس ضعیف، شدید و بسیار شدید و روند افزایشی در کلاس متوسط بوده است. درنهایت با تلفیق یافتههای حاصل از مدل ایرانی و نتایج حاصل از روشهای سنجشازدور، وجود روندی ضعیف از بیابانزایی بر اساس معیار اقلیم در منطقه مورد تائید قرار گرفت.
سمیه سادات سیدعلی؛ محمد رحیمی؛ جعفر دستورانی؛ محمد خسروشاهی
دوره 23، شماره 3 ، مهر 1395، ، صفحه 555-566
چکیده
آگاهی از تغییرات، نوسانات و روند پارامترهای اقلیمی و هیدرولوژیک در حوزههای آبخیز مناطق خشک و نیمه خشک به منظور مدیریت منابع آب ضروری است. رودخانه حبلهرود از جمله معدود رودخانههای دایمی استان سمنان بوده و نقش مهمی در تأمین آب دشت گرمسار دارد. در مقاله حاضر، نقش عوامل اقلیمی و کاربری اراضی در آورد حوزه آبخیز مورد بررسی قرار گرفته ...
بیشتر
آگاهی از تغییرات، نوسانات و روند پارامترهای اقلیمی و هیدرولوژیک در حوزههای آبخیز مناطق خشک و نیمه خشک به منظور مدیریت منابع آب ضروری است. رودخانه حبلهرود از جمله معدود رودخانههای دایمی استان سمنان بوده و نقش مهمی در تأمین آب دشت گرمسار دارد. در مقاله حاضر، نقش عوامل اقلیمی و کاربری اراضی در آورد حوزه آبخیز مورد بررسی قرار گرفته است. برای اینمنظور، روند تغییرات دادههای اقلیمی(بارندگی و دما) و دبی در ایستگاههای واقع در داخل و نزدیک به حوضه در گامهای زمانی ماهانه، فصلی و سالانه با استفاده از آزمون ناپارامتری من-کندال بررسی شد. برای آگاهی از تغییرات کاربری اراضی و تاثیر آن بر رواناب با استناد به روش پیشنهادی هلسل و هیرش، اثر عامل بارش (بعنوان متغیر بیرونی) و نیز اثر همبستگی زنجیرهای از دادههای ارتفاع رواناب حذف و مجددا" آزمون روند برای دادههای لگاریتمی باقیمانده ارتفاع رواناب (مقادیر تعدیل شده) بکار گرفته شد. در بخشی از این تحقیق، برای پی بردن به نقش عوامل اقلیمی در سیمای حوضه، تغییرات خط برف طی 20 سال اخیر نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد پارامترهای بارندگی و میانگین دما در سه گام زمانی ماهانه، فصلی و سالانه و همچنین دادههای رواناب پس از حذف اثر بارش و همبستگی زنجیرهای بین دادهها، فاقد روند معنیدار است. از اینرو میتوان گفت عوامل اقلیمی و تغییر کاربریها تاثیر مهمی بر وضعیت منابع آب سطحی حوضه آبخیز نداشته است. در این راستا روش هلسل و هیرش بهخوبی اثر بارش و تغییرات آن را حذف و اثر سایر عوامل را نشان داد و میتوان از آن در سایر مناطق نیز استفاده کرد. همچنین خط برف حوضه، روند معنیداری را نشان نداد. آنچه ترسیم نمودار حداقل و میانگین ارتفاع خط برف حوضه نشان داد نوسانات زیاد سالانه و نیز دوره انتخابی برای تحلیل دادهها است. این عوامل ، میتواند دلیل اصلی بر معنی دار نبودن روند دبی جریان و ارتفاع رواناب باشد.