سمیرا زندی فر؛ عادله جمالیان؛ فرهاد خاکساریان؛ حمیدرضا عباسی؛ محمدرضا فرودی جهرمی5
دوره 32، شماره 1 ، اردیبهشت 1404، ، صفحه 50-70
چکیده
سابقه و هدفآنالیزهای ژئوشیمیایی میتوانند اطلاعات مفیدی را در مورد منشأ رسوبات، نحوه انتقال آنها، هوازدگی، محیط رسوبی و شرایط تکتونیکی نشان دهند. شناسایی منشأ نهشتههای بادی و رسوبات دریاچهای یکی از عوامل مهم برای بازسازی آشفتگیهای محیطی و شناخت فراوانی طوفانهای گردوغبار است و برای درک تکامل بعدی آن از اهمیت بالایی برخوردار ...
بیشتر
سابقه و هدفآنالیزهای ژئوشیمیایی میتوانند اطلاعات مفیدی را در مورد منشأ رسوبات، نحوه انتقال آنها، هوازدگی، محیط رسوبی و شرایط تکتونیکی نشان دهند. شناسایی منشأ نهشتههای بادی و رسوبات دریاچهای یکی از عوامل مهم برای بازسازی آشفتگیهای محیطی و شناخت فراوانی طوفانهای گردوغبار است و برای درک تکامل بعدی آن از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف از اجرای این پژوهش، درک وضعیت ژئوشیمی، دینامیک و سازوکارهای حرکت رسوبات و تعیین منشأ نهشتههای بادی تالاب هامون سیستان در جنوبشرق ایران براساس تجزیهوتحلیل ژئوشیمیایی است.مواد و روشهادر مجموع 20 نمونه رسوبات سطحی (تا عمق 30 سانتی متری) براساس واحدهای ژئومورفولوژیکی و نقشههای توپوگرافی برای شناسایی منشأ و ترکیب تالاب هامون جمعآوری شدند. نمونههای انتخاب شده برای آنالیز ژئوشیمیایی تا 64 میکرومتر پودر گردیدند. درصد عمده اکسیدها و غلظت عناصر به ترتیب توسط دستگاه XRF مدل PhilipsPW2400 مجهز به Rh-tube با دقت 01/0 درصد وزنی و ICP-MS در آزمایشگاه مواد معدنی کانساران بینالود مستقر در پارک علم و فناوری پردیس دانشگاه تهران اندازهگیری شد. برای مقایسه بهتر نتایج آنالیز نمونههای رسوبی با یک استاندارد جهانی، مقادیر اندازهگیری شده برای اکسیدهای اصلی عناصر کمیاب در هر نمونه، به مقادیر متوسط همین عناصر در پوسته قاره بالایی نرمال گردید. نمونههای S1 تا S7 از جنوب حوضه و S8 تا S20 از شمال منطقه مورد مطالعه انتخاب شدند. برای طبقهبندی نقاط از نمودار توزیع تجمعی نسبت Ni/Sr استفاده شد. برای خوشهبندی نمونهها، از نتایج آنالیز ژئوشیمیایی استفاده شده است. بهطورکلی، برای پیشپردازش مجموعه دادههای چند متغیره با توزیع فضایی ناشناخته، یک روش بدون نظارت تقسیمبندی دادهها ترجیح داده میشود. خوشهبندی مبتنی بر گراف با وضوح چندگانه (MRGC) یکی از روشهای پذیرفته شده برای این پژوهش است.نتایجنتایج نشان میدهد که رسوبات در بخش جنوبی حوضه حاوی غلظت بالاتری از ذرات رسوبی آواری مانند کوارتز و میکای ریزدانه و کربنات است. وجود ترکیب آلومینوسیلیکات در نمونهها با توجه به ضریب تعیین 77/0 بین SiO2 و Al2O3 تأیید میشود. غلظت بالای MgO،CaO و Na2O در نمونههای شمالی نشاندهنده حضور کانیهای مافیک و فرامافیک در سنگهای منشأ است. همچنین، غلظت بالای Fe2O3 در این نمونهها، حکایت از حضور کانیهای آهندار مانند بیوتیت و آمفیبول دارد. نمونههای شمالی، با توجه به حضور دانههای کوارتز، فلدسپات و میکا و قرارگیری در محدوده سنگهای آذرین با ترکیب متوسط، منشأ آذرین دارند. این نشان میدهد که بخش قابل توجهی از رسوبات شمالی از تخریب سنگهای آذرین مشتق شدهاند. در مقابل، نمونههای جنوبی عمدتاً از کوارتز و فلدسپات تشکیل شدهاند که نشاندهنده منشأ رسوبی آنهاست. این نمونهها به عنوان سنگ آرنایت طبقهبندی میشوند که نشان از بلوغ رسوبی بالاتر نسبت به نمونههای شمالی دارد.آواریهای قسمت جنوبی به عنوان سنگ آرنایت طبقهبندی میشوند، در حالی که نمونههای قسمتهای شمالی گریوک هستند. نمونههای شمالی در محدوده سنگهای آذرین با ترکیب متوسط قرار گرفتهاند. بنابراین برخاستگاه رسوبات با توجه به حضور دانههای کوارتز و فلدسپات و میکا منسوب به سنگهای آذرین است. در حالی که منشأ نمونههای جنوبی مربوط به سنگهای آذرین فلسیک میباشد. غنیسازی Rb، Ba و Sr در نمونههای قسمت شمالی در مقایسه با نمونههای قسمت جنوبی بیشتر است. در مقابل، عناصر با قدرت میدان بالا (HFSE) Th، U، Hf، و Zr غیرمتحرک هستند. کاهش مقادیر نیکل، کروم و وانادیم در نمونههای بخش جنوبی نشاندهنده اثر کم از منشأ مافیک است. همچنین، نسبت بالاتر LREE/HREE سنگهای منبع غنی از فلسیک را برای نمونههای جنوبی نشان میدهد. نمونههای شمالی در حاشیه فعال قاره و نمونههای قسمت جنوبی بین محیط حاشیه فعال و غیرفعال طبقهبندی میشوند.نتیجهگیریتجزیهوتحلیل شیمیایی ۲۰ نمونه جمعآوری شده از تالاب نشان داد که نمونههای بخش شمالی و جنوبی تالاب از نظر ترکیبات شیمیایی تفاوتهای قابل توجهی با هم دارند. با بررسی دقیقتر این دادهها و مطالعه میکروسکوپی نمونهها (پتروگرافی)، مشخص شد که رسوبات این دو بخش منشأهای متفاوتی دارند. رسوبات بخش شمالی تالاب عمدتاً از فرسایش سنگهای مناطق شرقیتر مانند حوضه هامون در افغانستان و حاشیه فعال قاره به وجود آمدهاند. در مقابل، رسوبات بخش جنوبی منشأ غربیتر دارند و از فرسایش سنگهایی در حاشیه غیرفعال قاره تشکیل شدهاند. این یافتهها نشان میدهد که مواد رسوبی در تالاب از مناطق مختلفی با ویژگیهای زمینشناسی متفاوت منشأ گرفتهاند. این اطلاعات میتواند در مطالعات آینده برای پیشبینی فرسایش خاک و مدیریت مشکلات ناشی از گردوغبار مفید باشد.
محمد خسروشاهی؛ زهرا سعیدی فر؛ خسرو شهبازی؛ سمیرا زندی فر؛ سکینه لطفی نسب اصل؛ آزاده گوهردوست؛ فاطمه درگاهیان؛ مریم نعیمی؛ طاهره انصافی مقدم؛ لیلا کاشی زنوزی؛ زهره ابراهیمی خوسفی؛ مرتضی خداقلی
دوره 30، شماره 4 ، بهمن 1402، ، صفحه 521-541
چکیده
سابقه و هدفمطالعات و تحقیقات نشان میدهد که طی دهههای اخیر پدیده گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی باعث افزایش دما و کاهش بارندگی و خشکسالیهای مکرر شده است. خشکسالی، گسترش بیابانزایی و تغییر در پوشش گیاهی زمین که ارمغان پدیده تغییرات محیطی و اقلیمی طی دهههای اخیر است، مهمترین عامل طبیعی بروز و تشدید پدیده گردوغبار و حرکت ...
بیشتر
سابقه و هدفمطالعات و تحقیقات نشان میدهد که طی دهههای اخیر پدیده گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی باعث افزایش دما و کاهش بارندگی و خشکسالیهای مکرر شده است. خشکسالی، گسترش بیابانزایی و تغییر در پوشش گیاهی زمین که ارمغان پدیده تغییرات محیطی و اقلیمی طی دهههای اخیر است، مهمترین عامل طبیعی بروز و تشدید پدیده گردوغبار و حرکت ماسههای روان در نقاط مختلف کشور هستند. فرسایش بادی و پدیده گردوغبار بهعنوان یکی از فرایندهای مهم تخریب سرزمین و چالشی جدی در ایران بهشمار میرود. این پدیده بر اثر تعامل بین فرایندهای آبوهوایی و زمینی اتفاق میافتد. هدف تحقیق بررسی و تحلیل روند تغییرات زمانی و مکانی تعداد روزهای گردوغبار در کشور و بررسی نقش اقلیم در گسترش آن است. مواد و روشهابهمنظور انجام این تحقیق، پس از دریافت آمار ساعتی و روزانه گردوغبار (از طریق 148 ایستگاه سینوپتیک و کلیماتولوژی) و پارامترهای بارش، تبخیر و دما بهعنوان عناصر کلیدی اقلیمی (از 171 ایستگاه) در 22 استان واقع در مناطق خشک و نیمهخشک کشور، اقدام به بررسی نحوه گسترش وقایع گردوغباریو تعیین روابط همبستگی اقلیم و گردوغبار شد. پس از محاسبه تعداد روز گردوغبار در کشور اطلاعات در محیط GIS فراخوانی شد و نقشه تغییرات فضایی پارامتر تعداد روز گردوغبار در سه دهه 1996-1987، 2006-1997 و 2016-2007 تهیه گردید و در ادامه اقدام به تحلیل فضایی این پارامتر و نحوه گسترش آن در طول سه دهه مورد بررسی شد. در ادامه پارامتر اقلیمی که بیشترین همبستگی را با تعداد روز گردوغبار داشت انتخاب و پس از تهیه نقشه تغییرات مکانی آن در محیط نرمافزار Gis، اقدام به بررسی تطابق مکانی پارامتر مذکور با نحوه گسترش تعداد روزهای گردوغبار گردید. در گام بعد، پس از انجام آزمون همگنی بر روی رخدادهای گردوغبار، بهمنظور تعیین میزان سهم سه عنصر اقلیمی مذکور بهعنوان متغیرهای مستقل و تعداد روز گردوغبار بهعنوان متغیر وابسته، از مدل رگرسیون مربعات جزئی استفاده شد. نتایج نتایج نشان داد که تعداد روزهای گردوغبار و دامنه وقوع آن در کشور افزایش یافته است، بهطوریکه در دهه اخیر مورد مطالعه (2007-2016) نسبت به دو دهه ماقبل بیشترین رخدادهای گردوغباری در کشور رخ داده است. این افزایش بهویژه در نواحی غرب و جنوبغرب کشور که متأثر از وقایع گردوغبار فرامحلی نیز بودند از شدت بیشتری برخوردار بوده است، این وقایع گردوغبار با فراوانی بیشتری به نواحی مرکزی کشور نیز گسترش پیدا کرده است. آزمون همگنی نیز در بسیاری از استانها یک نقطه جهش مشترک (سال 2008-2007) در تعداد گردوغبار را نشان داد که میتواند مربوط به شروع خشکسالیهای شدید و تغییرات اقلیمی محسوس از این سال در سطح کشور باشد. بررسی عناصر اقلیمی مورد مطالعه (دما، بارش و تبخیر) بر تغییرات تعداد روزهای گردوغبار در کشور نشان داد که طی سالهای اخیر دما بیشترین سطح همبستگی معنیداری را (58/0) با وقوع گردوغبار داشته است. نقشه گرادیان دما در دهه اخیر (2016-2007) نسبت به دهه ماقبل آن (2006-1997) نیز نشاندهنده سیر صعودی دما بهویژه در نوار غرب و جنوبغرب و نواحی جنوبشرقی کشور است. مدلسازی اثر عناصر اقلیمی دما، بارش و تبخیر بر پارامتر تعداد روز گردوغبار نشان داد که سهم عناصر اقلیمی مورد مطالعه بر رخدادهای گردوغباری حدود 33 درصد است و بقیه اثرها میتواند به عوامل دیگری ازجمله عوامل انسانی و یا خصوصیات خاک، نوع پوشش گیاهی، تابش خورشیدی و امثال آن مربوط باشد. نتیجهگیریبهطورکلی نتایج بررسی روند تغییرات روز گردوغباری و شاخصهای اقلیمی نشاندهنده افزایش چشمگیر تعداد روزهای گردوغبار در غالب نقاط کشور و مساعد شدن شرایط برای این افزایش بوده است. شناسایی مناطق و دلایل روند افزایشی طوفانهای گردوغباری، بهعنوان نواحی در معرض گسترش بیابانزایی، میتواند در جهت برنامهریزی و تصمیمات مدیریتی برای کنترل این پدیده مؤثر واقع شود. یقیناً در صورت ادامه روند کنونی و عدم انجام اقدامات جدی و عملی برای کاهش و کنترل گردوغبار، این وضعیت میتواند منجر به تشدید اثرها و آسیبهای زیستمحیطی و اجتماعی-اقتصادی نامطلوب بشود.
مهسا عبدالشاه نژاد؛ حسن خسروی؛ علی اکبر نظری سامانی؛ امیر علم بیگی
دوره 29، شماره 1 ، فروردین 1401، ، صفحه 36-52
چکیده
اهمیت توجه به توسعه پایدار و امنیت زیستی در مناطق تحتتأثیر فاجعههای زیستمحیطی همچون طوفانهای گردوغبار، نیاز به روشهای نوین برای یافتن راهبردهای مقابله را بیشتر کرده است. بدین منظور تحلیل ساختاری متقاطع، ابزاری کارآمد برای مطالعه رفتار سیستم است. با استناد به نتایج حاصل از تحلیل ساختاری و رویکرد آیندهپژوهی میتوان راهبردهایی ...
بیشتر
اهمیت توجه به توسعه پایدار و امنیت زیستی در مناطق تحتتأثیر فاجعههای زیستمحیطی همچون طوفانهای گردوغبار، نیاز به روشهای نوین برای یافتن راهبردهای مقابله را بیشتر کرده است. بدین منظور تحلیل ساختاری متقاطع، ابزاری کارآمد برای مطالعه رفتار سیستم است. با استناد به نتایج حاصل از تحلیل ساختاری و رویکرد آیندهپژوهی میتوان راهبردهایی جهت حفظ پایداری در مناطق تحت تأثیر ریسک زیاد گردوغبار ارائه داد. روش این پژوهش باتوجه به هدف آن، از نوع کاربردی و براساس رویکرد آیندهپژوهی میباشد. جامعه نمونه پژوهش از 22 نفر از کارشناسان و مدیران مطلع در حوزه امور کشاورزی و گردوغبار تشکیل شده است. براساس اطلاعات جمعآوری شده از مرحله مصاحبه به روش نیمه ساختاریافته، عوامل مؤثر شناسایی شد. براساس نظر کارشناسان و خبرگان عوامل نهایی استخراج و یک ماتریس 26×26 طراحی شد. سپس ماتریس اثر متقابل تهیه شده، توسط خبرگان امتیازدهی شد. به منظور تعیین عوامل کلیدی مؤثر بر تابآوری جوامع کشاورز تحت تأثیر گردوغبار در شهرستان اهواز، رویکرد آیندهپژوهی با استفاده از نرمافزار MICMAC در قالب سه گروه مؤلفه اقتصادی، اجتماعی و طبیعی-فیزیکی براساس 26 شاخص انجام شد. متغیرهای پژوهش در سه طبقه دووجهی، تنظیمی و مستقل براساس میزان رابطه تأثیرپذیری و تأثیرگذاریشان تقسیمبندی شدند. عوامل کلیدی شامل «تغییر کمیت و کیفیت محصولات کشاورزی، کاهش درآمد و آسیب به سرمایه کشاورزان، تشدید فقر و بیکاری، دسترسی به اعتبارات مالی، معیشت جایگزین و مهاجرت» میباشند. نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که سیستم مورد مطالعه از نوع ناپایدار بوده و بهمنظور اتخاذ تصمیمهای مدیریتی و افزایش پایداری نیاز به توسعه راهبردهایی بر مبنای عوامل کلیدی مؤثر بر تابآوری کشاورزان میباشد.