سعیده ناطقی؛ مرتضی خداقلی؛ مهشید سوری
دوره 31، شماره 3 ، مهر 1403، ، صفحه 301-322
چکیده
چکیده مقدمه اکوسیستمهای مرتعی دارای اهمیت بهسزایی بوده و نسبت به تغییرات عوامل محیطی حساس هستند. تغییرات اندک دما و رژیم بارندگی و یا سایر وقایع اقلیمی میتواند به طور اساسی ترکیب، توزیع و پراکنش گونههای گیاهی و همچنین تولید آنها را کاهش دهد. برای درک بهتر از تغییرات اقلیم آینده، ضروری است که توزیع کنونی و آینده گونهها ...
بیشتر
چکیده مقدمه اکوسیستمهای مرتعی دارای اهمیت بهسزایی بوده و نسبت به تغییرات عوامل محیطی حساس هستند. تغییرات اندک دما و رژیم بارندگی و یا سایر وقایع اقلیمی میتواند به طور اساسی ترکیب، توزیع و پراکنش گونههای گیاهی و همچنین تولید آنها را کاهش دهد. برای درک بهتر از تغییرات اقلیم آینده، ضروری است که توزیع کنونی و آینده گونهها مشخص شود. مدلسازی توزیع گونهها در حال حاضر تنها وسیلهای است که میتوان به کمک آن ارزیابی مقدار تغییرات توزیع گونههای متعدد را در پاسخ به تغییرات آب و هوایی انجام داد. بنابراین این پژوهش با توجه به اهمیت اقلیم در پراکنش گونههای گیاهی به بررسی پراکنش گونههای گیاهی در آینده با در نظر گرفتن ارتباط بین گونههای مهم مرتعی موجود در استان البرز و عامل اقلیم میپردازد.مواد و روشهادر این پژوهش، چهار گونه گیاهی شامل Stipa arabica، Ferula ovina، Bromus tomentellus، Artemisia aucheri در محدوده استان البرز مورد بررسی قرار گرفتند. جهت تعیین میزان بارش و دما از دادههای ایستگاههای سینوپتیک که توسط روش من- کندال تحلیل روند شدند، استفاده شد. با استفاده از نقشههای طرح شناخت مناطق اکولوژیک موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور و ArcGIS نقشه پوشش گیاهی استان و پراکنش فعلی گونهها، ترسیم و ثبت نقاط حضور و غیاب گونهها انجام شد. به منظور تهیه لایه اطلاعات محیطی 19 بایو اقلیمی برای حال حاضر، محاسبه و برای سال 2050 از سایت WorldClim.org با دقت 30 ثانیه دانلود شدند. این دادهها برای دو سناریو RCP4.5 و RCP8.5 برای دوره آتی بهدست آمد. سپس، مقادیر متغیرهای محیطی به عنوان متغیرهای مستقل و اطلاعات حضور و غیاب گونه به عنوان متغیر وابسته در نرمافزار SPSS وارد شدند و مدل آماری رگرسیون لجستیک از حضور گونههای منتخب حاصل شد. این مدل آماری در محیط نرمافزار ArcGIS تعریف و نقشه بالقوه گونهها تهیه شد. برای اعتبارسنجی مدل نقشههای رویشگاه بالقوه حاصل با استفاده از 22 متغیر مستقل و با کمک ماتریس خطا، از ضریب آماری کاپا استفاده شد.نتایجنتایج بیانگر روندهای صعودی دمایی در تمامی ایستگاهها بوده که 76/65 درصد روندها معنیدار بود. در ارتفاعات شمالی و شرقی استان البرز نیز افزایش میانگین دما خصوصاً در اوایل فصول بهار، اواخر پاییز و زمستان سبب ذوب زودهنگام برف در منطقه شده و با توجه به کاهش بارش در مناطق کوهستانی موجب ایجاد مشکلات زیادی در ذخیره آب خواهد شد. بر اساس پیشبینیهای مدل رگرسیون لجستیک گونه Stipa arabica، 68626 هکتار معادل13 درصد استان، Bromus tomentellus،298842 هکتار معادل58 درصد استان، Ferula ovina، 195465هکتار معادل 38 درصد استان و Artemisia aucheri، 232539هکتار معادل 45 درصد از استان دارای احتمال رخداد طبقه 100-75 درصد جهت حضور این گونهها میباشد. ارزیابی مدل رگرسیون با استفاده از ضریب کاپا به ترتیب برای گونههای Stipa arabica، Bromus tomentellus، Ferula ovina و Artemisia aucheri برابر با 86، 85، 82 و 79 بود که طبق طبقهبندی کخ و اسمیت، مدلهایی با دقت خوب هستند. نقشه 19 بایو اقلیمی تحت دو سناریو 5/4 و 5/8 برای سال 2050 میلادی تهیه گردید. شرایط حاضر مشابه با سناریو 5/4 میباشد ولی در هر دو مدل شاهد کاهش احتمال رخداد طبقه 100-75 درصد در سال 2050 خواهیم بود. همچنین میانگین تمام پارامترهای دمایی در ایستگاه کرج تا سال 2050 در حدود 9/1 درجه سانتیگراد افزایش و مقدار بارش، 33/1 میلیمتر کاهش خواهد داشت.بحث و نتیجهگیری محققین گزارش نمودند اگر چه تغییرات معنیداری در بارش در طول 50 سال گذشته رخ نداده است اما کاهش بارش در ماه آوریل و افزایش بارش در ماه دسامبر و ژوئیه میتواند تغییر اقلیم احتمالی را در این مناطق در آینده مشخص نماید و اقلیم در ایران بهویژه در بهار در حال گرم شدن است که نتایج مطالعه حاضر را تأیید میکند. حداقل و حداکثر ارتفاعی که گونه Stipa Arabica در آنها حضور دارد به ترتیب 1400 و 2400 متر است که نتایج مدلسازی در سال 2050 این حداقل و حداکثر ارتفاع را به ترتیب در سناریو 5/4، 2400-2100 متر و در سناریو 5/8، 2900 متر نشان میدهد. حداقل و حداکثر ارتفاعی که گونه Ferula ovina در آنها حضور دارد به ترتیب 1850 و 2600 متر است. درصورتیکه نتایج مدلسازی در سال 2050 این حداقل و حداکثر ارتفاع را به ترتیب در سناریو 5/4 بدون تغییر و در سناریو 5/8، 3000-2800 متر نشان میدهد. گونه Bromus tomentellus در حال حاضر در ارتفاع 2700-1600 متر قرار گرفته است، در حالی که در سناریو 5/4 (شرایط متعادل) و سناریو 5/8 (سناریو بدبینانه) در ارتفاع بالاتر از 2500 متر میباشد که نشان میدهد این گونه از نظر ارتفاعی تفاوت چندانی نداشته است. حداقل و حداکثر ارتفاعی که گونه Artemisia aucheri در آنها حضور دارد به ترتیب 1600 و 2800 متر است. شیب و دما دو پارامتر اصلی مؤثر بر پراکنش این گونه بوده و به طوری که شیب بر روی عمق خاک تأثیر گذاشته و در نتیجه بر استقرار ریشه مؤثر است. این گونه به دلیل جبران گرما در شرایط بدبینانه به سمت ارتفاعات بالاتر یعنی در حدود 3000 متری جابهجا شده است که نتایج سایر محققین را تأیید مینماید. با افزایش دما در اثر تغییر اقلیم، وسعت رویشگاه گونههای تحت بررسی کاهش خواهد یافت و به سمت مناطقی که مرتفعتر و در نتیجه دارای دمای کمتری باشند، جابهجا خواهند شد.
سمیه سادات سیدعلی؛ محمد رحیمی؛ جعفر دستورانی؛ محمد خسروشاهی
دوره 23، شماره 3 ، مهر 1395، ، صفحه 555-566
چکیده
آگاهی از تغییرات، نوسانات و روند پارامترهای اقلیمی و هیدرولوژیک در حوزههای آبخیز مناطق خشک و نیمه خشک به منظور مدیریت منابع آب ضروری است. رودخانه حبلهرود از جمله معدود رودخانههای دایمی استان سمنان بوده و نقش مهمی در تأمین آب دشت گرمسار دارد. در مقاله حاضر، نقش عوامل اقلیمی و کاربری اراضی در آورد حوزه آبخیز مورد بررسی قرار گرفته ...
بیشتر
آگاهی از تغییرات، نوسانات و روند پارامترهای اقلیمی و هیدرولوژیک در حوزههای آبخیز مناطق خشک و نیمه خشک به منظور مدیریت منابع آب ضروری است. رودخانه حبلهرود از جمله معدود رودخانههای دایمی استان سمنان بوده و نقش مهمی در تأمین آب دشت گرمسار دارد. در مقاله حاضر، نقش عوامل اقلیمی و کاربری اراضی در آورد حوزه آبخیز مورد بررسی قرار گرفته است. برای اینمنظور، روند تغییرات دادههای اقلیمی(بارندگی و دما) و دبی در ایستگاههای واقع در داخل و نزدیک به حوضه در گامهای زمانی ماهانه، فصلی و سالانه با استفاده از آزمون ناپارامتری من-کندال بررسی شد. برای آگاهی از تغییرات کاربری اراضی و تاثیر آن بر رواناب با استناد به روش پیشنهادی هلسل و هیرش، اثر عامل بارش (بعنوان متغیر بیرونی) و نیز اثر همبستگی زنجیرهای از دادههای ارتفاع رواناب حذف و مجددا" آزمون روند برای دادههای لگاریتمی باقیمانده ارتفاع رواناب (مقادیر تعدیل شده) بکار گرفته شد. در بخشی از این تحقیق، برای پی بردن به نقش عوامل اقلیمی در سیمای حوضه، تغییرات خط برف طی 20 سال اخیر نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد پارامترهای بارندگی و میانگین دما در سه گام زمانی ماهانه، فصلی و سالانه و همچنین دادههای رواناب پس از حذف اثر بارش و همبستگی زنجیرهای بین دادهها، فاقد روند معنیدار است. از اینرو میتوان گفت عوامل اقلیمی و تغییر کاربریها تاثیر مهمی بر وضعیت منابع آب سطحی حوضه آبخیز نداشته است. در این راستا روش هلسل و هیرش بهخوبی اثر بارش و تغییرات آن را حذف و اثر سایر عوامل را نشان داد و میتوان از آن در سایر مناطق نیز استفاده کرد. همچنین خط برف حوضه، روند معنیداری را نشان نداد. آنچه ترسیم نمودار حداقل و میانگین ارتفاع خط برف حوضه نشان داد نوسانات زیاد سالانه و نیز دوره انتخابی برای تحلیل دادهها است. این عوامل ، میتواند دلیل اصلی بر معنی دار نبودن روند دبی جریان و ارتفاع رواناب باشد.
مسعود مسعودی؛ مریم واحدی؛ علیرضا نعمت اللهی؛ سیدرشید فلاح شمسی
دوره 22، شماره 4 ، اسفند 1394، ، صفحه 802-820
چکیده
پژوهش حاضر با هدف ارائه یک مدل جدید با در نظر گرفتن شاخصهای مختلف از جنبهها یا معیارهای تخریب سرزمین و بیابانزایی، یعنی عوامل طبیعی، انسانی و روند تخریب جهت یافتن منطقه با ریسک بالاتر تخریب و اندازهگیری احتمال وقوع شرایط تخریب بدتر در این مناطق تهیه گردید. به این منظور دو منطقه در شمال و جنوب استان فارس (شهرستان سپیدان و لامرد) ...
بیشتر
پژوهش حاضر با هدف ارائه یک مدل جدید با در نظر گرفتن شاخصهای مختلف از جنبهها یا معیارهای تخریب سرزمین و بیابانزایی، یعنی عوامل طبیعی، انسانی و روند تخریب جهت یافتن منطقه با ریسک بالاتر تخریب و اندازهگیری احتمال وقوع شرایط تخریب بدتر در این مناطق تهیه گردید. به این منظور دو منطقه در شمال و جنوب استان فارس (شهرستان سپیدان و لامرد) بعنوان مناطق مورد مطالعه جهت ارزیابی خطر تخریب سرزمین انتخاب گردید. این دو منطقه بدلیل وجود تفاوت در شرایط اقلیمی انتخاب شدهاند. نقشه نهایی خطر تخریب سرزمین با تلفیق سه نوع لایه طبیعی، انسانی و روند تخریب در مقایسه با وضعیت کنونی تخریب در محیط نرمافزار GIS تهیه گردید. همچنین مناطق در معرض خطر به زیرگروههایی با احتمال خطر مختلف به منظور نشان دادن یک تصویر آماری دقیقتر از خطر تخریب در آینده طبقهبندی شده است. در این تحقیق درصد احتمال خطر با در نظرگیری عوامل پتانسیل و روند تخریب سرزمین با تأکید برعامل روند، مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که طبقه غالب خطر در منطقه سپیدان خطر متوسط میباشد و در منطقه لامرد تنها طبقه غالب عوامل طبیعی خطر متوسط میباشد و در بقیه موارد طبقه غالب خطر کلاس خطر کم یا بدون خطر میباشد. همچنین مقایسه وضعیت خطر تخریب عوامل مورد مطالعه در دو منطقه براساس میانگین وزنی نشان میدهد که وضعیت خطر تخریب عوامل انسانی، روند و وضعیت فعلی تخریب و در نهایت ریسک تخریب سرزمین در شهرستان سپیدان حادتر از شهرستان لامرد است. به طور کلی براساس نتایج بدست آمده وضعیت خطر تخریب در منطقه سپیدان که دارای شرایط اقلیمی نیمهمرطوب تا مرطوب میباشد حادتر از شهرستان لامرد با آب و هوای خشک میباشد.