دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402
غلامحسن رنجبر؛ فرهاد دهقانی؛ محمد هادی صادقی؛ محمدجواد بابایی زارچ
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 195-181
چکیده
سابقه و هدفبه دلیل محدودیت منابع آب با کیفیت، استفاده از منابع جدید مانند زهآبها و آبدریا در تولید علوفه با شورزیستها اجتناب ناپذیر میباشد. گونههای سالیکورنیا از گیاهان بسیار متحمل به شوری (شورزیست اجباری) میباشند که قابلیت رشد با استفاده مستقیم از آب دریا دارند. از شاخساره گیاه میتوان در ترکیب با سـایر گیاهـان علوفهای ...
بیشتر
سابقه و هدفبه دلیل محدودیت منابع آب با کیفیت، استفاده از منابع جدید مانند زهآبها و آبدریا در تولید علوفه با شورزیستها اجتناب ناپذیر میباشد. گونههای سالیکورنیا از گیاهان بسیار متحمل به شوری (شورزیست اجباری) میباشند که قابلیت رشد با استفاده مستقیم از آب دریا دارند. از شاخساره گیاه میتوان در ترکیب با سـایر گیاهـان علوفهای به منظـور تغذیـه دام استفاده نمود. دانه گیاه سالیکورنیا پس از استخراج روغن دارای 43 درصد پروتئین میباشد. هدف از این تحقیق انتخاب مناسبترین گونه سالیکورنیا از نظر عملکرد و کیفیت علوفه در نوار ساحلی استان بوشهر بود. مواد و روشهابه منظور بررسی عملکرد و ارزش غذایی سالیکورنیا، این تحقیق بر روی گونه بیگلووی (Salicornia bigelovii) و چهار اکوتیپ بومی شامل بوشهر (S. sinus persica Akhani)، ارومیه، گرگان و مرکزی (S. persica Akhani subsp. persica)، در ایستگاه تحقیقات شوری استان بوشهر انجام شد. شرایط آب و هوایی منطقه گرم و مرطوب با بارش سالیانه کم (217 میلیمتر) و متوسط درجه حرارت سالانه 24 درجهسانتیگراد بود. آزمایش به صورت طرح بلوکهای کامل تصادفی و با سه تکرار بود. کاشت با بذر انجام و سپس مزرعه با آب خلیج فارس با هدایت الکتریکی 60 دسیزیمنس بر متر آبیاری شد. به منظور تعیین ارزش غذایی علوفه، در زمان رشد رویشی نمونه گیاهی از شاخساره گونه و اکوتیپهای مختلف تهیه و مقادیر درصد خاکستر، پروتئین خام، میزان نیتروژن غیر پروتئینی، الیاف نامحلول در شوینده اسیدی، الیاف نامحلول در شوینده خنثی، لیگنین قابل هضم در شوینده اسیدی و انرژی قابل متابولیسم اندازهگیری شد. در پایان فصل رشد به منظور تعیین وزن خشک زیستتوده، مساحت یک متر مربع از هر واحد آزمایشی برداشت گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار SAS تجزیه و مقایسات میانگین با استفاده از آزمون دانکن و در سطح 5 درصد انجام شد. نتایجنتایج نشان داد که تفاوت معنیداری از نظر میزان زیست توده خشک بین گونه و اکوتیپهای مختلف سالیکورنیا وجود داشت. میزان زیست توده خشک تولیدی اکوتیپهای بوشهر، مرکزی، ارومیه، گرگان و گونه بیگلووی به ترتیب 29/18، 64/14، 22/4، 60/4 و 71/6 تن در هکتار بود. بیشترین و کمترین میزان خاکستر به ترتیب به میزان 54% و 46% ماده خشک مربوط به اکوتیپ بوشهر و گونه بیگلووی بود. بین گونه و اکوتیپها تفاوت معنیداری از نظر میزان پروتئین خام شاخساره وجود نداشت. میزان پروتئین خام شاخساره بین 9/6 در اکوتیپ مرکزی تا 6/8 در اکوتیپ بوشهر متفاوت بود. انرژی قابل متابولیسم علوفه بین 17/5 تا 74/5 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک برآورد شد؛ کمترین و بیشترین آن به ترتیب مربوط به گونه بیگلوی و اکوتیپ ارومیه بود. بیشترین و کمترین میزان شاخصهای دیواره سلولی شامل الیاف نامحلول در شوینده خنثی (NDF)، الیاف نامحلول در شوینده اسیدی (ADF) و لیگنین قابل هضم در شوینده اسیدی (ADL) به ترتیب مربوط به اکوتیپهای گرگان و بوشهر بود. در مقایسه با یونجه، روند تولید گاز در ساعات مختلف نمونه علوفه گونه و اکوتیپهای مختلف سالیکورنیا به میزان چشمگیری کمتر بود. در بین گونه و اکوتیپهای مختلف سالیکورنیا، بیشترین و کمترین میزان تولید گاز به ترتیب مربوط گونه بیگلووی و اکوتیپ ارومیه بود. نتیجهگیریبطور کلی با در نظر گرفتن مقادیر ارزش غذایی و با توجه به عملکرد بیشتر و سازگاری بهتر به منطقه، اکوتیپ بوشهر (Salicornia sinus persica Akhani) برای کاشت در سواحل استان به منظور تأمین بخشی از علوفه مورد نیاز دام پیشنهاد میگردد. اگرچه بهخاطر خاکستر نسبتاً زیاد گیاه، تنها بخشی از جیره دام میتواند توسط علوفه این گیاه تأمین گردد. بنابراین به منظور استفاده صحیح از علوفه این گیاه در تغذیه دام، ضرورت دارد میزان مصرف روزانه علوفه در جیره تعیین گردد.
فرزاد حیدری مورچه خورتی؛ محمد خسروشاهی؛ راضیه صبوحی؛ مرتضی خداقلی؛ لیلا کاشی زنوزی
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 196-213
چکیده
سابقه و هدف تحقیقبرای کنترل و کاهش فرسایش بادی تحقیقات زیادی با مواد مختلف انجام شدهاست. از آن جمله میتوان به بررسی عملکرد بیوپلیمر گوار بر کاهش تولید گرد و غبار با غلظتهای مختلف 5/0، 0/1 و 5/1 درصد اشاره نمود. نتایج آن نشان داد که افزودن بیوپلیمر سبب بهبود ظرفیت نگهداشت آب، افزایش مقاومت سطح و فشاری خاک و کاهش تولید گرد و غبار میگردد. ...
بیشتر
سابقه و هدف تحقیقبرای کنترل و کاهش فرسایش بادی تحقیقات زیادی با مواد مختلف انجام شدهاست. از آن جمله میتوان به بررسی عملکرد بیوپلیمر گوار بر کاهش تولید گرد و غبار با غلظتهای مختلف 5/0، 0/1 و 5/1 درصد اشاره نمود. نتایج آن نشان داد که افزودن بیوپلیمر سبب بهبود ظرفیت نگهداشت آب، افزایش مقاومت سطح و فشاری خاک و کاهش تولید گرد و غبار میگردد. در تحقیقی دیگر استفاده از بیوپلیمر آگارگام نشان داد که اثر قابل توجهی بر بهبود ویژگیهای مکانیکی خاک دارد. هدف از این بررسی تأثیر کاربرد پلیمرنوکلئوس (M19) در کنترل تپههای ماسهای میباشد. هدف از این تحقیق بررسی تأثیر کاربرد خاکپوش nucleos(M19) بر کاهش فرسایش بادی، کنترل تپههای ماسهای و گرد و غبار میباشد. مواد و روشهااین تحقیق در دشت سگزی که با توجه به نزدیکی آن به مناطق شهری، تأسیسات نظامی، حمل و نقل و نیز صنایع و کارگاههایی که در آن واقع شدهاند، از جنبه جلوگیری از فرسایش بادی و بیابانزدایی در اولویت مطالعاتی و اجرایی قرار دارد، اجرا شد. پس از انتخاب عرصه، ابتدا دو پلات 500 مترمربعی با شرایط یکسان (یک تپه فعال با عرصه اطراف آن که دارای پوشش گیاهی دست کاشت و طبیعی) انتخاب شد. به منظور تعیین اثر خاکپوش، محدوده هر پلات توسط پیکههای چوبی مشخص و علاوه بر آن اطراف تپههای ماسهای برای تعیین میزان جابجایی آنها پیکهکوبی و سپس پلات اندازهگیری با مالچ nucleos(M19) توسط دستگاه سمپاش پمپی مالچی شد. در ادامه تغییرات رطوبت خاک، اطلاعاتی شامل زندهمانی و میزان رشد نهال و توانایی خاکپوش در کنترل جابجایی تپهماسهای و میزان تنش فشاری طی ماههای مختلف اندازهگیری و در نهایت میزان اثربخشی خاکپوش با تیمار شاهد با استفاده از آزمون T-Test مقایسه شد. نتایجنتایج حاصل از بررسی تغییرات رطوبت و اثر خاکپوش بر آن نشان داد که بیشترین مقدار رطوبت منطقه بعد از بارش بوده و تفاوت مشخصی بین روند خشک شدن پلات شاهد و پلات مالچپاشی شده مشاهده نشد. همچنین مشخص گردید که این مالچ بر میزان رشد سالانه نهالها تأثیر مثبتی دارد. طی بازه زمانی تحقیق، تپه ماسهای شاهد حدود 75/0 تا 5/2 متر بسته به فصل و جهت باد جابجا شد، در صورتی که تپه ماسهای مالچپاشی شده کاملاً ثابت ماندهبود. از سویی دیگر با گذشت زمان، سطح عرصه مالچپاشی شده پوسته پوسته شد و علایم فرسودگی در آن مشاهده گردید. نتیجهگیریاولین نکته در استفاده از این پلیمر به عنوان خاکپوش، دو فاز شدن آن در بازه زمانی حمل و انبارداری تا زمان مالچپاشی میباشد. به نحوی که دو لایه بهطور واضح از هم قابل تشخیص میباشد. در نتیجه، در موقع آمادهسازی امولسیون نهایی، برای یکنواخت شدن پلیمر، همزدن آن امری ناگزیر است و میتواند از جمله خصوصیات منفی پلیمر مورد استفاده تلقی شود.این مالچ بر تغییرات رطوبت خاک تأثیر مثبت گذاشته و سبب افزایش نگهداشت رطوبت در خاک شدهاست. از سوی دیگر مقایسه رشد نهالهای موجود در عرصه مالچپاشی شده و شاهد نیز نشان دهنده تأثیر مثیت آن بر رشد نهالها میباشد.تنها نکته مثبت و مهم این خاکپوش، انعطافپذیری بالای آن پس از مالچپاشی میباشد. به نحوی که تردد با احتیاطبر روی آن امکانپذیر میباشد. در نهایت یک طی گذشت بازه زمانی یک ساله ابتدا ترکهای ریزی در سطح عرصه تحقیق مشاهده شد و به مرور بر تعداد و عمق ترکها افزوده شد و سپس این ترکها باعث پوسته پوسته شدن سطح عرصه مالچپاشی شده گردید. به دنبال این عارضه، ناپایداری و علایم فرسودگی در عرصه مالچپاشی شده، مشاهده شد. ولی هیچگونه جابجایی و تغییر مکانی در تپه مالچپاشی شده مشاهد نشد. باید توجه داشت که ممکن است با گذشت زمان و ایجاد تخریب بیشتر در سطح عرصه مالچپاشی شده و بهدنبال پوسته پوسته شدن بیشتر، سطح مالچپاشی شده بهطور کامل تخریب شده و فرسایش تپه نیز آغاز شود که با توجه به این موارد استفاده از نوع مالچ در این عرصه و عرصههای مشابه توصیه نمیشود.
علی فراهانی؛ علی طویلی؛ حسین ارزانی؛ حسین آذرنیوند؛ علی اشرف جعفری
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 214-229
چکیده
سابقه و هدف بهبود جوانهزنی و استقرار گیاهان در مواجهه با خشکی از جمله امور مهم و مؤثر در موفقیت عملیات بیولوژیک اصلاح مراتع است. لازمه این کار بررسی تغییرات صفات مورفولوژیک و فیزیولوژیک گونههای مرتعی تحت تأثیر پیشتیمارهای مختلف در شرایط آزمایشگاهی، گلخانهای و عرصهای است تا بر مبنای آن بتوان نسبت به انتخاب گونههای نخبه ...
بیشتر
سابقه و هدف بهبود جوانهزنی و استقرار گیاهان در مواجهه با خشکی از جمله امور مهم و مؤثر در موفقیت عملیات بیولوژیک اصلاح مراتع است. لازمه این کار بررسی تغییرات صفات مورفولوژیک و فیزیولوژیک گونههای مرتعی تحت تأثیر پیشتیمارهای مختلف در شرایط آزمایشگاهی، گلخانهای و عرصهای است تا بر مبنای آن بتوان نسبت به انتخاب گونههای نخبه و امیدبخش تصمیم گرفت و عملیات اصلاحی را بهنحو مطلوب ارزیابی کرد. مواد و روشها در این پژوهش، تأثیر پیشتیمارهای مختلف بر جوانهزنی و استقرار گونههای Sanguisorba minor و Elymus hispidus تحت تنش خشکی بررسی شده است. در این رابطه، اثر تیمارهای پرایمینگ با آب مقطر، پلیاتیلن گلایکول، نیترات پتاسیم و نانوذرات نقره برای بهبود مشخصههای جوانهزنی و استقرار گونهها در شرایط ظرفیت زراعی مطالعه شد. آزمایش بهصورت فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی در چهار تکرار انجام شد. برای اجرای پژوهش، تعداد 168 گلدان استفاده گردید و در هر گلدان تعداد 10 عدد بذر کشت شد. صفات اندازهگیری شده شامل ظهور نهال از خاک، سرعت ظهور، استقرار و زندهمانی، طول و وزن ریشه و ساقه، ویگوریته و میزان پرولین، کارتنوئید، قند محلول، کلروفیل کل و آنزیمهای کاتالاز و سوپراکسید دیسموتاز بود. پس از اتمام دادهبرداری صفات مورد مطالعه در گلخانه و اخذ نتایج بهدستآمده در آزمایشگاه، آنالیز واریانس و تجزیهوتحلیل دادهها در نرمافزار SPSS و مقایسه میانگین دادهها با آزمون چند دامنهای دانکن در سطح 5 درصد برای صفات مورد مطالعه در دو گونه انجام گرفت. نتایج نتایج بدست آمده نشان داد که تنش خشکی تفاوت معنیداری را بر روی خصوصیاتی از قبیل وزن خشک اندام هوایی یا طول ریشه گیاه دارد. اثرهای متقابل پرایمینگ و تنش در مورد صفات ظهور از خاک، سرعت ظهور، استقرار و زندهمانی و وزن خشک اندام هوایی معنیدار شد اما سایر صفات مورد مطالعه را نیز تحت تأثیر قرار داد. کاربرد نانوذرات نقره اثرات مثبت و یا منفی بر خصوصیات رویشی بذر و نهال رشد یافته از بذور گیاهان مورد مطالعه داشت. خصوصیاتی مانند طول ریشه گیاه تحت تیمارهای مختلف پرایمینگ در یک سطح رطوبتی مشخص تغییرات معنیداری را نشان ندادند. بعضی از خصوصیات دیگر ازجمله بنیه دارای تغییرات چشمگیری بودند و این میزان تغییر در سطوح مختلف رطوبتی تا حدود 20 درصد متغیر بود و اثرهای مثبت تیمار پلیاتیلن و اثرهای منفی غلظت بالای نانوذرات مشهود بود. در مجموع کاربرد تیمارهای پرایمینگ بذر با پلیاتیلنگلایکول و نیترات پتاسیم در گونه E. hispidus و کاربرد تیمارهای پرایمینگ بذر با پلی اتیلنگلایکول و نانوذرات نقره با غلظت 30 میلیگرم در لیتر در گونه S. minor بیشترین تأثیرات مثبت معنیدار در افزایش مقاومت به خشکی را داشت. همچنین کاربرد تیمارهای نانوذرات با غلظتهای 60 و 90 میلیگرم در لیتر اثرات منفی را بر مشخصههای رویشی و فیزیولوژی هر دو گونه مورد مطالعه نشان داد. نتیجهگیری اعمال تنش خشکی موجب بروز اثرهای منفی در خصوصیات ساختاری گونههای مورد مطالعه شده و استفاده از تیمارهای هیدروپرایمینگ، نیترات پتاسیم، پلیاتیلن گلایکول و نانوذرات نقره (با غلظت 30 میلیگرم در لیتر) موجب کاهش اثرهای نامطلوب تنش گردید. دلیل این موضوع عمدتاً تغییراتی است که در فاکتورهای فیزیولوژیک مانند میزان پرولین، آنزیمهای کاتالاز و سوپراکسیددیسموتاز اتفاق افتاده و اعمال پیشتیمارهای مختلف موجب بروز تغییرات مثبت در فاکتورهای مذکور و افزایش مقاومت به خشکی گونهها میگردد. نتایج مرتبط با تأثیر پیشتیمارهای مختلف بر جوانهزنی و استقرار گونههای مذکور در شرایط آزمایشگاهی و عرصهای نیز تأییدکننده این موضوع است.
سیدجعفر سیداخلاقی؛ آزاده گوهردوست
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 230-246
چکیده
سابقه و هدف:بیابانزایی نتیجه فرآیندی چندبعدی بوده و در اثر بهمپیوستگی تعدادی از سازههای محیطی و انسانی آغاز و با ترکیب و همافزایی اثرات مرتبط با شرایط طبیعی، تغییرات اقلیمی و فشار عوامل انسانی گسترش مییابد این پژوهش با هدف واکاوی عوامل اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی مؤثر بر بیابانزایی در دالان گردوغباری نیاتک در سیستان و با ...
بیشتر
سابقه و هدف:بیابانزایی نتیجه فرآیندی چندبعدی بوده و در اثر بهمپیوستگی تعدادی از سازههای محیطی و انسانی آغاز و با ترکیب و همافزایی اثرات مرتبط با شرایط طبیعی، تغییرات اقلیمی و فشار عوامل انسانی گسترش مییابد این پژوهش با هدف واکاوی عوامل اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی مؤثر بر بیابانزایی در دالان گردوغباری نیاتک در سیستان و با بهرهگیری از چارچوب کاربردی مدلهای تصمیمگیری چند معیاره، مهمترین شاخصهای بیابانزایی انسانساخت را در منطقه مورد مطالعه اولویتبندی و معرفی نموده تا در مباحث مدیریتی و کنترل بیابانزایی و پدیده گردوغبار منطقه بکار گرفته شود. مواد و روش:این پژوهش از نوع پژوهشهای پیمایشی است. ابتدا براساس منابع و مدلهای مرسوم ارزیابی بیابانزایی، 20 شاخص مناسب در قالب 5 معیار با استفاده از ترکیبی از مدلهای مختلف از جمله IMDPA،MICD، MEDALUS همراه با نظرات متخصصین و کارشناسان آشنا به منطقه و نیز تیم اجرایی پژوهش انتخاب و تعیین گردید. دادهها و مقادیر مربوط به شاخصها از طریق منابع اطلاعاتی مختلف شامل گزارشهای مرکز آمار ایران، وزارت نیرو، سازمان جهاد کشاورزی و اداره کل منابع طبیعی استان و همچنین مصاحبه ساختاریافته درمنطقه جمعآوری و سپس عوامل و شاخصهای مورد مطالعه، با استفاده از روش تصمیمگیری چند شاخصهٔ TOPSIS، رتبهبندی شدند و در نهایت نقشه پهنهبندی محدوده مطالعاتی به تفکیک هریک از عوامل انسانساخت تهیه و ارائه گردید. نتایج:نتایج نشان داد عامل سیاست و قوانین به میزان 5/32 درصد، عامل اقتصادی با 1/25 درصد، عامل آب و کشاورزی با 6/20 درصد، بیشترین تأثیر را بر روند بیابانزایی در منطقه داشته است. همچنین رتبهبندی شاخصها نشان داد که شاخص حقابه تالاب هامون و خشکیدگی رودخانه نیاتک با ضریب 69/0، شاخص هماهنگی نهادی و سازمانی با ضریب 6743/0، شاخص توسعه یافتگی روستاها با ضریب 6743/0، شاخص اثربخشی عملیات حفظ و احیاء مناطق بیابانی با ضریب 5596/0، شاخص فقر و درآمد خانوار با ضریب 5988/0، شاخص فشار چرای دام در مراتع با ضریب 4821/0 و شاخص میزان اراضی کشاورزی رهاشده با ضریب 5596/0 بیشترین تأثیر را در فرایند تخریب سرزمین و بیابانزایی منطقه داشته است. نتیجهگیری:نتایج بدست آمده در این تحقیق که حاکی بر اهمیت عواملانسانساخت در بیابانزایی سیستان است با اتکاء بر نتایج این پژوهش مبنی بر اینکه 62 درصد اراضی در دالان فرسایش بادی نیاتک در معرض بیابانزایی شدید و خیلی شدید قرار دارد، ضرورت ایجاب مینماید، یک برنامهٔ عملیاتی بلندمدت با هدف اجراییسازی اقدامات مناسب برای احیاء اراضی بیابانی منطقه از سوی متولیان امر تهیه شود. از طرفی، روش تاپسیس که در این پژوهش برای تعیین شدت بیابانزایی استفاده گردید، با توجه به در نظرگرفتن شاخصهای مناسب، سادهبودن، منعطف بودن، کمهزینهبودن، روش نسبتاً دقیقی است. استفاده از این روش میتواند مدیران و برنامهریزان حوزهٔ بیابان را در شناسایی اولویتهای مؤثر بر بیابانزایی و نیز ارائه برنامههای مناسب برای مدیریت و احیای مناطق بیابانی کمک نماید.
پرویز کرمی؛ فریبا نعمتی
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 247-263
چکیده
سابقه و هدف رشد جمعیت و افزایش نیاز جهانی به غذا سبب شده است که بشر در دهههای اخیر برای تأمین غذای مورد نیاز خود به دستکاری در طبیعت و تبدیل اراضی طبیعی به زراعی بخصوص زراعت دیم روی آورد. به دلایل مختلف هر ساله، بخش زیادی از این اراضی رها شده که این امر موجب تغییرات زیادی در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک میشود. این تحقیق با هدف ...
بیشتر
سابقه و هدف رشد جمعیت و افزایش نیاز جهانی به غذا سبب شده است که بشر در دهههای اخیر برای تأمین غذای مورد نیاز خود به دستکاری در طبیعت و تبدیل اراضی طبیعی به زراعی بخصوص زراعت دیم روی آورد. به دلایل مختلف هر ساله، بخش زیادی از این اراضی رها شده که این امر موجب تغییرات زیادی در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک میشود. این تحقیق با هدف مقایسه مهمترین ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاک در دو کاربری مرتع و دیمزار رها شده همجوار در استان کردستان انجام گرفت. مواد و روشها این تحقیق در استان کردستان انجام گرفت. برای نیل به هدف پژوهش، چهار منطقه کیلک، صلوات آباد، سرابقامیش و ماموخ در شهرستان سنندج انتخاب گردید. در هر منطقه دو کاربری مرتع و دیمزار رها شده همجوار انتخاب شد. در هر کاربری ۳ ترانسکت ۱۰۰ متری بصورت تصادفی - سیستماتیک مستقر گردید و نمونه خاک از عمق 30-0 سانتیمتری به صورت مرکب برداشت شد. بسته به شرایط منطقه و مساحت آن در کیلک 20، صلوات آباد 20، سراب قامیش 14 و ماموخ 8 نمونه مرکب برداشت که نیمی از آنها در مرتع و نصف دیگر در دیمزار رها شده بود. در آزمایشگاه، فاکتورهای فیزیکی و شیمیایی خاک شامل اسیدیته، هدایت الکتریکی، پتاسیم قابل جذب، درصد کربن آلی خاک، نیتروژن کل، فسفر قابل دسترس، بافت خاک و جرم مخصوص ظاهری با استفاده از روشهای معمول آزمایشگاهی اندازهگیری گردید. برای تحلیل دادهها از آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی و برای مقایسه میانگینها از آزمون چند دامنهای دانکن استفاده گردید. نتایج نتایج نشان داد درصد رس، سیلت، شن و جرم مخصوص ظاهری در مقایسه مراتع چهار منطقه با یکدیگر، مقایسه دیمزار رها شده چهار منطقه با یکدیگر و همچنین مقایسه مرتع با دیمزار رها شده در هر منطقه، اختلاف معنیداری نداشتند. مقایسه میانگین اسیدیته مرتع و دیمزار رها شده در هیچکدام از مناطق اختلاف معنیداری را نشان نداد. هدایت الکتریکی در مناطق کیلک، صلواتآباد و سرابقامیش در مرتع بیشتر از دیمزار بوده ولی فقط در کیلک از لحاظ آماری اختلاف معنیدار بوده است مقدار هدایت الکتریکی خاک مرتع 143 و در دیمزار رها شده 109 میکروموسبرسانتیمتر بوده است. در مقایسه مراتع و دیمزارهای رها شده از نظر مقدار عددی نیتروژن کل و کربن میتوان استنباط نمود که در تمامی مناطق در مرتع بیشتر از دیمزار رها شده بوده بطوری که نیتروژن در مناطق کیلک، سرابقامیش و ماموخ به ترتیب با 24، 40 و 8/42 درصد بیشتر، از نظر آماری اختلافشان معنیدار بوده است و هم چنین تفاوت کربن در ماموخ از لحاظ آماری معنیدار بوده است (مرتع 47/1 و دیمزار 74/0 درصد). مقدار فسفر فقط در منطقه ماموخ بین مرتع با 94 میلیگرمبرگیلوگرم و دیمزار رها شده با 234 میلیگرمبرگیلوگرم دارای تفاوت معنیداری بود. پتاسیم خاک فقط در منطقه سرابقامیش به صورت معنیداری در دیمزار رها شده 7/24 درصد بیشتر از مرتع بوده است. نتیجهگیری نتایج این پژوهش بیانگر آن است که تغییر کاربری اراضی از مرتع به دیمزار و سپس رها شدن آنها در برخی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تغییر ایجاد خواهد کرد. بعد از گذشت حدود 40 سال از رها شدن دیمزارها، در اکثر فاکتورهای فیزیکی و شیمیایی مورد بررسی این تحقیق بهبود حاصل شده است. در این تحقیق بازه زمانی 40 سال در نظر گرفته شده، از اینرو پیشنهاد میشود در تحقیقات آتی بازههای زمانی متفاوتتری در توالی ثانویه در نظر گرفته شود تا به طور دقیقتر مشخص شود خاک در چه بازه زمانی میتواند بهبود پیدا کند. همچنین در سایر مناطق اکولوژیک با شرایط متفاوت، تحقیقات مشابهی صورت گیرد تا اثر عوامل اقلیمی و توپوگرافی نیز به طور واضحتر مشخص شود.
حسن قلیچ نیا؛ حمیدرضا میرداودی؛ علی چراتی آرایی
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 264-285
چکیده
سابقه و هدف امروزه استفاده از مدلهای پیشبینی پراکنش گونههایگیاهی، نقش برجستهای در ارزیابی، احیا، حفاظت و توسعه اکوسیستمهایمرتعی، ایفا میکنند و از ابزارهای مهم جهت کسب اطلاعات درباره علل پراکنش گونهها و تناسب رویشگاه برای گونههایگیاهی محسوب میشوند. در این تحقیق، با استفاده از آنالیزهای چندمتغیره، ضمن تعیین ...
بیشتر
سابقه و هدف امروزه استفاده از مدلهای پیشبینی پراکنش گونههایگیاهی، نقش برجستهای در ارزیابی، احیا، حفاظت و توسعه اکوسیستمهایمرتعی، ایفا میکنند و از ابزارهای مهم جهت کسب اطلاعات درباره علل پراکنش گونهها و تناسب رویشگاه برای گونههایگیاهی محسوب میشوند. در این تحقیق، با استفاده از آنالیزهای چندمتغیره، ضمن تعیین عوامل اکولوژیک مؤثر بر تغییرات ترکیب گیاهی در رویشگاههای آن، به بررسی پاسخ گونه گیاهی به تغییرات عواملمحیطی و تعیین پتانسیل گونه مورد نظر در شرایط رویشگاه مورد مطالعه، پرداخته شد. تا بدینوسیله ضمن شناخت بهتر آشیان اکولوژیکی این گیاه، بتوان توصیههای لازم برای استفاده در برنامههای اصلاح مراتع و در رویشگاههای مشابه آن انجام داد. مواد و روشها نمونهبرداری از پوششگیاهی به روش سیستماتیک- تصادفی طی سالهای 1398-1396 انجام شد. مطالعات پوشش گیاهی شامل درصد تاج پوشش گونهها و تراکم گونهها در داخل پلاتها انجام شد. همچنین در هر پلات، درصد لاشبرگ، خاک لخت و سنگ و سنگریزه نیز تعیین گردید. برای این منظورتعداد پنج ترانسکت با فاصله یکسان نسبت به هم بکار برده شد. سپس بر روی هر یک از آنها، شش پلات (به ابعاد 2 در 2 متر) با فواصل یکسان، مستقر گردید. بهمنظور بررسی اثر عواملمحیطی بر پراکنش گونه مورد پژوهش، از هر یک از پلاتها، یک نمونه خاک با سه از عمق 0 تا 30 سانتیمتری سطح خاک برداشت گردید و در آزمایشگاه، خصوصیات فیزیکی و شیمیایی آنها اندازهگیری شد. عوامل اقلیمی مثل میانگین بارندگی و دمای سالانه، با استفاده از دادههای ایستگاههای هواشناسی نزدیک به منطقه مورد مطالعه، جمعآوری گردید. جهت بررسی ارتباط متغیرهای محیطی اثرگذار و معنیدار با پوششگیاهی و انتخاب روش مناسب خطی و غیرخطی، آنالیز تطبیقی قوسگیری شده (DCA) بر روی دادههای پوششگیاهی، انجام و طول گرادیان مشخص گردید. برای پیشبینی پاسخ گونههایگیاهی به تغییرات عواملمحیطی از مدل افزایشیتعمیمیافته استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها در این بخش، از نرمافزار Canoco نسخه 4.5، استفاده شد. نتایج نتایج حاصل از آنالیز تطبیقی متعارفی نشان داد که عوامل محیطی مثل درصد رس، جهت جغرافیایی، اسیدیته، شن، درصد رطوبت اشباع، درصد ماده آلی، متوسط درجه حرارت سالیانه و درصد آهک خاک در رویشگاههای مورد مطالعه، بهترتیب با بیان 3/10، 1/4، 3/3، 3/3، 6/1، 4/1، 4/1 و 3/1 درصد از واریانس موجود در ترکیب گیاهی، نقش مهمی در تغییرات پوشش گیاهی در رویشگاههای مورد مطالعه داشتند. نتایج نشان داد که پاسخ گونه A.specigera به میزان فسفر، درصد ماده آلی، هدایت الکتریکی، درصد ازت، درصد رس، درصد کربن آلی و ارتفاع از سطح دریا از مدل کاهشی (Monotonic decrease) پیروی میکند. الگوی پاسخ این گونه به درصد سیلت، درصد شن، میانگین درجه حرارت سالانه، میانگین بارندگی سالانه، جهت شیب، اسیدیته، پتاسیم، وزن مخصوص ظاهری خاک، درصد اشباع خاک و درصد شیب از مدل زنگولهای (Unimodal) پیروی کرده و حد بهینه رشد آن برای هر یک از این عوامل به ترتیب 21 درصد، 60 درصد، 16 درجه سانتیگراد، 400 میلیمتر، جهت شیبهای شرقی و جنوبی، 8، 650 میلیگرم بر لیتر، 4/1 گرم بر سانتیمتر مکعب، 39 درصد و 50-40 درصد، بوده است. نتیجهگیریمدل افزایشی تعمیمیافته، اطلاعات ارزشمندی برای تعیین نیازهای اکولوژیکی گونه ارائه میدهد که میتوان با استفاده از دادههای این تحقیق، در مدیریت پوششگیاهی و عملیات اصلاح مراتع (مرتعکاری) در مناطق مشابه از آن بهره گرفت. گونه مورد مطالعه از لحاظ تولید بالای علوفه، قابل توجه بوده و به عنوان یکی از گونههای مناسب برای افزایش پوشش گیاهی مراتع منطقه، پیشنهاد میگردد.
حمیدرضا جعفری ندوشن؛ سعیده کلانتری؛ مهدی تازه
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 286-301
چکیده
سابقه و هدف اهمیت مطالعات اجتماعی و اقتصادی در بررسی تخریب مراتع از اولویتهای مهم مدیریتی میباشد. بررسی نقش مسائل اجتماعی و اقتصادی در تخریب مراتع، میتواند منجر به کاهش تخریب در این اکوسیستم شود.به همین دلیل، این تحقیق با هدف شناسایی مهمترین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی مؤثر در تخریب مراتع منطقه نیوک و اولویت بندی معیارهای ...
بیشتر
سابقه و هدف اهمیت مطالعات اجتماعی و اقتصادی در بررسی تخریب مراتع از اولویتهای مهم مدیریتی میباشد. بررسی نقش مسائل اجتماعی و اقتصادی در تخریب مراتع، میتواند منجر به کاهش تخریب در این اکوسیستم شود.به همین دلیل، این تحقیق با هدف شناسایی مهمترین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی مؤثر در تخریب مراتع منطقه نیوک و اولویت بندی معیارهای مذکور با استفاده از فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی انجام شده است، تا اطلاعات کاملی از علل تخریب مراتع منطقه را در اختیار قرار دهد. با توجه به اینکه تاکنون تحقیقی در این زمینه، در منطقه مذکور صورت نگرفته است ضرورت انجام تحقیق حاضر را دوچندان میکند. مواد و روشها محدوده حوزه نیوک از لحاظ تقسیمات کشوری در استان یزد، قراردارد. در این پژوهش ابتدا با مطالعه منابع و مشاوره با متخصصین مربوطه، مهمترین معیارهای اقتصادی- اجتماعی دخیل در تخریب مراتع منطقه تعیین شده و پرسشنامهای جهت امتیازدهی و محاسبه وزن و اولویت این معیارها طراحی و توسط تعداد کافی از خبرگان تکمیل شد. با استفاده از نظرات کارشناسان و بررسی سوابق تحقیق، شاخصهای اقتصادی و اجتماعی معیارها و زیر معیارهای مربوطه در منطقه مورد بررسی، شناسایی گردید و ساختار سلسله مراتبی شکل گرفت. معیارهای اصلی تحقیق شامل شاخصهای اقتصادی و شاخصهای اجتماعی میباشد. شاخصهای اقتصادی به سه زیر معیار دام و دامداری، قطع و برداشت و تغییر کاربری و طرحها تقسیمبندی میگردد. شاخصهای اجتماعی نیز شامل سه زیر معیار جمعیت، فقر و عوامل نهادی میباشد. زیر معیارهای در نظر گرفته شده برای معیار دام و دامداری شامل تعداد زیاد دام، چرای بیرویه از سطح مراتع، نوع دام، تغییر شیوه دامداری از سنتی به صنعتی، عدم رعایت زمان ورود و خروج دام، پراکنش نامناسب دام در مرتع و سیستم چرایی نامناسب میباشد. برای شاخصهای اجتماعی سه زیر معیار اصلی جمعیت، فقر و عوامل نهادی شناسایی گردید. در مجموع برای شاخصهای اجتماعی 3 معیار اصلی و 14 زیر معیار شناسایی گردید. نتایجمقایسه زوجی بین شاخصهای اقتصادی و اجتماعی نشان داد شاخصهای اقتصادی با وزن 667/0 اولویت اول را در تخریب مراتع منطقه نیوک داشته و شاخصهای اجتماعی با وزن 333/0 اولویت دوم میباشد. از بین معیارهای اصلی مورد بررسی شاخصهای اقتصادی، زیر معیار تغییر کاربری و طرحها با وزن 683/0 بیشترین وزن را به خود اختصاص داده است. در رتبه بعدی زیر معیار دام و دامداری با وزن 200/0 قرار دارد. زیر معیار قطع و برداشت با وزن 177/0 در رتبه سوم قرار گرفت. از بین معیارهای اصلی شاخصهای اجتماعی، معیار عوامل نهادی با وزن 637/0 در اولویت اول قرار دارد و عوامل فقر و جمعیت با وزنهای 258/0 و 105/0 در رتبههای بعدی قرار دارند. نتایج نشان میدهد از بین کلیه زیر معیارهای مورد بررسی زیر معیارهای تبدیل مراتع به معدن، احداث جادههای دسترسی معادن و دخالت سیاسی در منابع طبیعی با وزنهای 176/0، 083/0 و 082/0 در اولویت اول تا سوم قرار گرفتند؛ که 2 زیر معیار اول از شاخصهای اقتصادی و معیار سوم از شاخصهای اجتماعی تخریب مراتع منطقه نیوک میباشد. زیر معیارهای وضعیت سواد و تغییر ترکیب سنی جمعیت با وزنهای 004/0 و 003/0 در اولویت آخر قرار گرفتند. این زیر معیارها مربوط به شاخصهای اجتماعی بودهاند. نتیجه گیریمیتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که مهمترین عوامل تخریب منطقه، تغییر کاربری و تبدیل مراتع به معادن، احداث جادههای دسترسی معادن ، عوامل نهادی و دخالت در منابع طبیعی و عدم مدیریت یکپارچه منابع طبیعی میباشد. به منظور جلوگیری از تخریب مراتع در منطقه ، لازم است احداث هر گونه معدن و راههای ارتباطی مربوط به معادن، به حداقل رسیده و پیشنهاد میشود با توجه به فعالیت معادن ، حقوق عرفی مرتعداران در نظر گرفته شود و همچنین مشارکت دامداران در تصمیم گیریها، گستردهتر گردد تا امکان موفقیت طرحها با همراهی ذینفعان، به حداکثر برسد.
سیف الحق غراوی؛ بهاره بهمنش؛ ابوالفضل طهماسبی؛ اسماعیل نامور
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 302-317
چکیده
سابقه و هدفمقابله با عوامل تخریب مراتع و تلاش در جهت احیای این منابع به عنوان گامی اساسی و ضروری در راستای توسعه پایدار است. به طوری که تصمیمگیریها و برنامههای حفاظت از آن میتواند به کاهش روند تغییر کاربری و تصرفات کمک نماید. در همین راستا، تحقیق حاضر به واکاوی و تحلیل راهکارهای پیشگیری از تغییر کاربری و تصرفات اراضی مرتعی از ...
بیشتر
سابقه و هدفمقابله با عوامل تخریب مراتع و تلاش در جهت احیای این منابع به عنوان گامی اساسی و ضروری در راستای توسعه پایدار است. به طوری که تصمیمگیریها و برنامههای حفاظت از آن میتواند به کاهش روند تغییر کاربری و تصرفات کمک نماید. در همین راستا، تحقیق حاضر به واکاوی و تحلیل راهکارهای پیشگیری از تغییر کاربری و تصرفات اراضی مرتعی از دیدگاه کارشناسان در شهرستان گنبدکاووس استان گلستان پرداخته است. مواد و روشها این تحقیق از نوع توصیفی- پیمایشی بوده که جامعه آماری آن را 45 نفر از قضات دادگستری، کارشناسان و نیروهای حفاظتی در سطح شهرستان تشکیل دادهاند که 40 نفر از آنها بر اساس جدول کرجسی مورگان به عنوان حجم نمونه به روش تصادفی انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه محقق ساخت بود. گویههای مربوط به آن از طریق پنج مصاحبه به صورت گروه متمرکز به دست آمد. به طوری که پس از حذف گویههای مشترک و غیرمرتبط، 25 گویه به عنوان راهکارهای حفاظتی از مراتع شهرستان جمعبندی و بر اساس آن پرسشنامه تنظیم و توزیع گردید. هر یک از گویههای مشخص شده در قالب طیف پنج گزینهای لیکرت مورد سنجش قرار گرفت. روایی پرسشنامه با استفاده از نظرات کارشناسان منابع طبیعی و پایایی آن نیز از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ به مقدار 81/0 انجام شد. پس از جمعآوری و دستهبندی دادهها، از میانگین و انحراف معیار برای توصیف گویهها و اولویتبندی آنها در محیط نرمافزار SPSS25 استفاده شد. برای بررسی همبستگی درونی و دستهبندی کردن راهکارهایهای حفاظتی تغییر کاربری و تصرفات اراضی مرتعی در قالب چند راهکار و تعیین مقدار واریانس تبیین شده توسط هر یک از آنها، از تکنیک تحلیل عاملی از نوع اکتشافی استفاده شد. نتایج با توجه به نتایج به دست آمده از تحلیل عاملی، مقدار KMO و بارتلت به ترتیب برابر با 806/0 و 830/967 شده که در سطح 99 درصد اطمینان، معنیدار نشان داده شدند که حاکی از مناسب بودن همبستگی متغیرهای وارد شده در تحلیل بود. بر این اساس تعداد پنج نوع راهکار استخراج شد که در مجموع قادر به تبیین 074/71 درصد از کل واریانس متغیرها بودند. راهکار آموزشی- فرهنگی در پیشگیری از تغییر کاربری و تصرفات اراضی مرتعی در بالاترین و راهکار قانونی- کنترلی نیز در پایین درجه اهمیت قرار گرفتند. نتایج حاکی از آن است که، گویههای «فرهنگسازی و اطلاعرسانی در پیشگیری از وقوع جرم» از استراتژی آموزشی- فرهنگی، «ایجاد فرصتهای شغلی، توانمندسازی و منابع درآمدی جایگزین برای جوامع محلی و دامداران» از راهکار حمایتی- خدماتی، «خصوصیسازی مرتع و واگذاری آن به دامداران دارای صلاحیت» از راهکار مدیریتی، «اجرای درست قوانین توسط سازمانهای اجرایی» از راهکار قانونی- کنترلی و «استفاده از پتانسیل بسیج جوامع محلی و مشارکت آنها در حفاظت از مرتع» از راهکار مشارکتی، با بالاترین مقدار بار عاملی بیشترین تأثیرگذاری را در راهکار مختلف حفاظتی بر جلوگیری از تصرفات مراتع داشتهاند. نتایج مربوط به آزمون تیتکنمونهای نیز نشان داد، تأثیرگذارترین راهکار در پیشیگیری از تغییر کاربری و تصرفات مرتعی مربوط به آموزشی- فرهنگی و کمتأثیرترین آن مربوط به مشارکتی بود. نتیجه گیری با توجه به نتایج به دست آمده از تحقیق، تمرکز بر فرهنگسازی و اطلاعرسانی با استفاده از فناوریهای نوین ارتباطی و شبکههای اجتماعی، پایش و ارزیابی دامداران و ایجاد فرآیندی کنترلی در جهت خنثی نمودن وقوع جرم در مراتع، به عنوان مهمترین راهبرد پیشگیری پیشنهاد میگردد. تدوین برنامهای جامع دوسویه که یک طرف مربوط به حمایتها و خدماتی دولتی باشد و طرف دیگر، مربوط به بسیج جوامع بومی و مشارکت آنها در فعالیتهای حفاظت، احیاء، اصلاح و بهرهبرداری اصولی از مراتع قرار گیرد، میتواند توصیهای دیگر در جهت کاهش تخریب در مراتع باشد.
عباس درینی؛ محمد جعفری؛ علی طویلی؛ حسین ارزانی؛ سیداکبر جوادی
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 318-334
چکیده
سابقه و هدف اگرچه بیوچارهای انسانساز تأثیرات مثبتی بر ویژگیهای خاک و عملکرد گیاهان دارند، اما تهیه و استفاده از آنها مخصوصاً در مقیاس وسیع هزینه بالایی را به دنبال دارد. از طرفی بیوچار معدنی به عنوان یک روش جایگزین میتواند مد نظر قرار بگیرد، اما اطلاعاتی از تأثیر این نوع بیوچار و روش استفاده آن بر ویژگیهای خاک و عملکرد گیاهان ...
بیشتر
سابقه و هدف اگرچه بیوچارهای انسانساز تأثیرات مثبتی بر ویژگیهای خاک و عملکرد گیاهان دارند، اما تهیه و استفاده از آنها مخصوصاً در مقیاس وسیع هزینه بالایی را به دنبال دارد. از طرفی بیوچار معدنی به عنوان یک روش جایگزین میتواند مد نظر قرار بگیرد، اما اطلاعاتی از تأثیر این نوع بیوچار و روش استفاده آن بر ویژگیهای خاک و عملکرد گیاهان وجود ندارد. مواد و روشها تأثیر سطوح 0 (شاهد)، 5، 12 و 25 درصد بیوچار معدنی (تهیهشده از معدن شهرستان کوهبنان- استان کرمان) به سه شکل استفاده (شامل مخلوط با خاک سطحی، مخلوط با خاک عمقی کف و مخلوط با کل حجم خاک) بر عملکرد رویشی بوته قلم (Fortuynia bungei)، درختچه اسکنبیل (Calligonum comosum) و درخت کُنار (Ziziphus spina-christi) طی 4 ماه به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در نهالستان مورد ارزیابی قرار گرفت. عملیات کشت در دو مرحله شامل بخش جوانه زنی (بدون بیوچار) و بخش مطالعه اثرات تیمارها بر ویژگیهای رویشی گونه بود. بذور هر گیاه، در گلدانهای حاوی 100 گرم ماسه بادی کشت شد. پس از رویش نهالها و سه تا پنج برگی شدن آنها، در هر گلدان یک نهال انتخاب و به گلدانهای بزرگتر حاوی بیوچار با مقادیر ذکرشده منتقل شدند. مقدار آب مورد نیاز بر مبنای اندازهگیری ظرفیت زراعی خاک موردنظر تعیین گردید. خصوصیات نهالها به صورت بازههای زمانی 20 روزه طی مدت چهار ماه انجام و در انتهای دوره آزمایش، میزان تولید هر گیاه کشت شده در گلدانها، اندازهگیری و ثبت شد. همچنین در انتهای دوره آزمایش برخی از خصوصیات خاک شامل کربن آلی، نیتروژن کل، فسفر قابلجذب، پتاسیم قابلجذب، اسیدیته و هدایت الکتریکی خاک اندازهگیری شد. نتایجکاربرد سطح مختلف و نحوه استفاده بیوچار بر ویژگیهای مورد ارزیابی نشان داد که بیشترین تأثیر قابل محسوس متأثر از سطح بیوچار بوده است. به عبارتی اگرچه نحوه استفاده بیوچار و یا گونه کشت شده نتایج مختلفی را نشان داد، اما میزان بیوچار مورد استفاده بیشترین تأثیر را بر خصوصیات مورد ارزیابی داشت. یافتهها مبین تأثیر سطوح بالاتر بیوچار و نیز مخلوط بیوچار با کل حجم خاک بر عملکرد گونههای گیاهی بود (Sig.<0.005). همچنین عملکرد گونهها نسبت به یکدیگر متفاوت بود، به طوری که گونه اسکنبیل بیشترین (65 سانتیمتر) و گونه قلم کمترین (19 سانتیمتر) ارتفاع رشد را داشت. نحوه استفاده بیوچار نیز تأثیر معنیداری بر زیستتوده گیاهان داشت به طوری که بیشترین تولید گونهها نیز مربوط به بوته قلم (2/9 گرم) تحت تأثیر استفاده 25 درصد بیوچار به شکل مخلوط با کل پروفیل خاک بوده است. سطوح بیوچار و یا گونه گیاهی به تنهایی برخی خصوصیات خاک را تحت تأثیر قراردادند، اما تأثیر ترکیبی گونه و سطح بیوچار مورد استفاده بر خصوصیات خاک محسوس نبود. با کاربرد 25 درصد بیوچار، مقادیر نیتروژن (از 14/0 به 25/0 درصد)، ماده آلی (88/0 به 1/4 درصد) و هدایت الکتریکی (76/0 به 33/1 دسیزیمنس برمتر) بیشترین تغییرات را نشان دادند (Sig.<0.001). نتیجهگیری با افزایش سطح بیوچار، بهبود خصوصیات خاک و عملکرد گیاهان مشاهده شد. از سویی عملکرد گیاهان بسته به گونه تحت بیوچار متفاوت بود. روش کاربرد بیوچار نیز به شکل محسوسی عملکرد گیاهان کشت شده را دستخوش تغییر نمود به طوری که با در نظر گرفتن بحث اقتصادی استفاده از بیوچار، مخلوط آن با کل پروفیل خاک نسبت به روش مخلوط بیوچار با خاک سطحی یا عمقی، تولید بالاتر را به همراه داشت. با این حال مطالعات بیشتری در خصوص تأثیر بیوچار بر ویژگیهای خاک و عملکرد گیاهان لازم است.
سکینه لطفی نسب اصل؛ فاطمه درگاهیان؛ آزاده گوهردوست؛ اسد حاتم بهاروند؛ سمانه رضوی زاده
دوره 30، شماره 2 ، شهریور 1402، صفحه 335-354
چکیده
سابقه و هدفخشکسالیها و تغییرات اقلیمی در چند دهه اخیر تأثیر مخربی بر جنگلهای زاگرس و بهویژه درختان بلوط زاگرس داشته است. بهطوریکه خشکسالیهای ناشی از تغییرات اقلیمی با تضعیف درختان و مساعد کردن شرایط برای حمله آفات و بیماریهای گیاهی و از سویی ایجاد رخدادهای گردوغبار، یکی از عوامل اصلی شیوع زوال درختان بلوط محسوب میشود. در ...
بیشتر
سابقه و هدفخشکسالیها و تغییرات اقلیمی در چند دهه اخیر تأثیر مخربی بر جنگلهای زاگرس و بهویژه درختان بلوط زاگرس داشته است. بهطوریکه خشکسالیهای ناشی از تغییرات اقلیمی با تضعیف درختان و مساعد کردن شرایط برای حمله آفات و بیماریهای گیاهی و از سویی ایجاد رخدادهای گردوغبار، یکی از عوامل اصلی شیوع زوال درختان بلوط محسوب میشود. در این مطالعه سعی شده تا به بررسی و تحلیل رخداد خشکسالی هواشناسی و ارتباط آن با رخداد تغییر اقلیم به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار، زوال بلوط در استان ایلام و در محدوده سایتهای مطالعاتی زوال بلوط سرابله شمالی و جنوبی پرداخته شود. مواد و روشهادر این تحقیق، اطلاعات روزانه بارش، دمای حداقل و حداکثر از ایستگاه سینوپتیک ایلام از بدو تأسیس تا پایان سال 2019 گرفته شد. به منظور بررسی خشکسالی هواشناسی و تعیین سالهای تر و خشک از شاخصهای بارش استاندارد SPI (تفاوت بارش از میانگین و تقسیم آن بر انحراف معیار) و شاخص SPEI (از اختلاف بین میزان بارش با میزان تبخیر و تعرق) استفاده گردید. این شاخصها در مقیاسهای زمانی 3، 6 و 12 ماهه و سالانه محاسبه و بر اساس طبقهبندی وضعیت خشکسالی تجزیهوتحلیل شدند. بهمنظور بررسی نقش تغییر اقلیم و شناسایی بارشها و دماهای مؤثر در وقوع پدیده خشکسالی، 4 شاخص بارشی و 8 شاخص دمایی معرفی شده توسط تیم متخصص در زمینه شناسایی شاخصهای تغییر آب و هوا که هر یک تغییرات میانگین یا حدی آب و هوا را توصیف میکنند توسط نرمافزار ClimPACT محاسبه و بههمراه پارامتر سرعت باد تجزیهوتحلیل گردیدند. همبستگی بین شاخصهای خشکسالی و تغییراقلیم، توسط آزمون رگرسیون و ضریب همبستگی پیرسون انجام شد. همچنین برای تعیین نقطه جهش یا تغییر ناگهانی مجموعه زمانی و معنیدار بودن پارامترها و همگنی آنها بهترتیب از آزمون آماری منکندال و آزمون Pettitt Test در سطح خطای 5 درصد و سطح اطمینان 95 استفاده شد. نتایجنتایج مطالعه نشان داد که میزان بیشترین بارش 5 روز متوالی از سال 1995 و مجموع سالانه بارش روزهای مرطوب و بیشترین بارشهای یک و دو روزه از سال 1998 به شکل غیرمعنادار کاهش یافته است. کاهش بارندگیها با افزایش حداکثرهای دمای هوا از سال 1998 و معنادار شدن و شدت یافتن آنها از سال 2007 تا سال 2015 و افزایش غیرمعنادار حداقلهای دما از سال 2002 و معنادار سرعت باد از سال 1996 موجب افزایش میزان تبخیر از سال 1998 شده و موجب گردیده از سال 1998 تحت تأثیر گرمایش جهانی شاهد وقوع خشکسالیهایی در مقیاس شش و دوازده ماهه و از سال 2003 در مقیاس سه ماهه باشیم. این خشکسالیهای سه ماهه بهعلت وقوع معنادار پدیده تغییر اقلیم در مقادیر حداکثرهای دما از سال 2007 موجب وقوع خشکسالیهای خفیفتر شش و دوازده ماهه و شدیدتر سه ماهه در محدوده سایتهای زوال بلوط شده است. وقوع این خشکسالیها با افزایش معنیدار درصد وقوع روزهای با دمای بالاتر از میانگین دما از سال 2007 موجب بروز خشکسالیهای شدیدتری از سال 2007 تا سال 2015 شده است، بهطوریکه به بیشترین مقدار خود در سال 2008 رسیده است که مصادف با اوج زوال درختان بلوط طی سالهای مورد مطالعه و تحت تأثیر وقوع پدیده تغییر اقلیم بوده است. نتیجهگیریشاخص خشکسالی SPEI در دورههای مطالعه شده نشانگر فراوانی و تداوم بیشتر خشکسالی اما با شدت کمتر از میزان شاخص SPI میباشد. بهعبارتی، بیانگر تأثیر افزایش دما در ماههای سرد سال علاوه بر ماههای خشک سال است که میتوان چنین استنباط کرد که دمای ماههای سرد سال نیز در این فاصله زمانی رو به افزایش بوده است. نتایج نشان داد عامل خشکسالی و تغییر اقلیم، به عنوان عوامل اصلی تأثیرگذار بر خشکیدگی درختان بلوط در جنگلهای استان ایلام بوده است. با توجه به روند کاهشی بارش و افزایشی دما در منطقه مورد مطالعه، رخداد مخاطرات اقلیمی و محیطی ناشی از آن همانند امواج گرمایی، خشکسالی و سیل نیز میتواند در آینده افزایش یابد.